وبلاگ واسه نی نی_ فرشته ای که پرواز کرد تا اوج اسمون
دیروز یکی از همکارام متنی را برام خوند که منو خیلی دگرگون کرد اون متن این بود واز این به بعد می خوام این وبلاگو از عذا در بیارم
شبی در خواب فرزندم را دیدم در اسمان و در جمع بسیار فرشتگان مقرب درگاه الهی که ذکر گویان با شمعی در دست راه میرفتند و تمامی شمعها روشن بود جز 1 شمع رفتم جلو ناگهان کودکم را دیدم که در چشمانش اندوه موج میزند
به او گفتم چه شده چرا شمعت خاموش است
گفت :
شمع من را فرشتگان همیشه روشن می کنند ولی هروقت این کار میکنند اشک تو بر روی ان میچکد و خاموشش میکند و من باید با شمع خاموش به دیدار خدا بروم و این مرا همیشه غمگین میکند
خواهش میکنم دگر گریه نکن
منم تصمیم گرفتم که دیگه گریه نکنم یعنی زیاد گریه نکنم چون به دخترم قول دادمممممممممممم
میخوام اینجارو واسه دخترم گل بارون کنم
دوستت دارممممممممممم