سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وبلاگ واسه نی نی_ فرشته ای که پرواز کرد تا اوج اسمون

سلام سلام صدتا سلام گل خانم گلاب خانم عزیز مامان عسل بابا

خوشکلم عسلکم فرشته کوچولی من دوشنبه روز پدر بود خبر داری

وای مامانی حسابی سر کیسه رو شل کرد و بابا رو سورپرایز کرد هم از طرم گل دخملم هم از طرفه خودم بهش کادویی دادم اگه گفتی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

وا یادم نبود تو هم با ما بودیو خودت خبر داری

اره 1 دوچرخه المپیوس که بابایی همش دلش می خواست بخره از اون خوشملا 

هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

چقدر بابایی خوشحال شد  دیدییییییییییییییییییییی هورااااااااااااااا

 

راستی 29 0مین ماه تولد بابایی هست به نظرت واسش چی بخریم تا دوباره خوشحال بشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خوب بذار با هم فکر کنیم و هفته دیگه تصمیم بگیریم

باشهههههههههههههه گلم

.

.

.

این هفته مامانی خیلی کارداره باید وسیله های مراسمو کمی روبراه کنه و تازهههههههه تمیز کردنه خونه مونده .

وای باید اتاقهارو بریزیم بیرون خانمه هم که معلوم نیست بیاد یا نه میمونه بابایی هههههههههههههههههههههههههههه خدا به دادش برسه با نسخه هایی که مامان می پیچه هههههههههههههههههههه

خوب شیرین عسلم من دیگه برم تا هفته دیگه فعلا تو وبلاگ باییییییی


نوشته شده در چهارشنبه 88/4/17ساعت 12:14 عصر توسط مامانی و بابایی نظرات ( ) | |

سلام دختر گلم

مامانی از دستت نارا حته

اخه قربون چشمات برم من فدای دست و پای کوچیکت بشم من

اخه درسته 5 روز تکون نخوری و مامانی را نگران کنی فدات بشم

مامانی داشت از ترس سکته می کرد بابایی هم که نگو

جمعه رفته بودیم بازار 1 کم خرید کنیم وای 1 دفعه مامانی سرش گیج رفت و تلو تلو خورد و افتاد بابایی هم منو برد بیمارستان 1 سرم جانانه با امپول مامانی نوش جان کرد ههههههههه

تا دیگه مامانی باشه سرش گیج میره بیرون نره

ولی مامانی خیلی نگرانت شده بود که نکنه خدای نکرده واسه فرشته کوچولوش اتفاقی افتاده باشه

دختر گلم من دیگه باید برم به کارام برسم این بابایی تنبل هم نکرد بیاد تو وبلاگت و یه سلامی کنه هههههههههه

نی نی: اشکالی نداره حتما سرش شلوغه

یادم باشه به بابایی یاد اوری کنم که دوربینو درست کنه تا از سیسمونیت واست عکس یادگاری بگیرم بذارم تو وبلاگت

دخمل گلم تو هم به بابایی بگو باشه بوس بوس

فعلا بایییییییییییییییی

 


نوشته شده در سه شنبه 88/4/9ساعت 8:21 صبح توسط مامانی و بابایی نظرات ( ) | |

سلام سلام صد تا سلام دختر گلم عزیز دلم

مامانی دلش گرفته راستشو بخوای از دست تو ناراحته چون 1 هفته هست که تکون نخوردی و تنبل شدی حالا واسه چی نمی دونم

 

بالاخره کار طاقت فرسای بابایی تموم شد هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااا

قول داد قوله قول که منو تو رو ببره بیرون بگردونه وای که مردم از خونه نشینی صبح تا ظهر اداره بعدشم خونه خیلی خسته کننده هست

خدا رو شکر که کار بابایی کم شده

البته :مامانی واسه تولد حضرت ابوالفضل سفره و جشن داره وای که چه شود 1 عالمه کاررررررررررر

مامان بزرگ هم نمی تونه بیاد کمک دارن خونشونو رنگ می زنند وای چه شود مامان موند و بابا و این همه کار خاله مائده هم که طبق معمول حوصله نداره به قول خودش وقت ندارم بعدا میام کمکت عمه مریم هم که معلوم نیست بیاد کمک یعنی مامانی بهش نگفته اخه جیزهههههههههه

بابایی میگه جیزهههههههههههههه    ههههههههههههههههه

از دیروز مامانی شروع کرد به بسته بندی شگون های سفره وای چه شود نقل و حنا و اسپند و اجیل و ..... تا دلت بخواد جینگول بازیه

ایشالله مامانی واسه سفره عقدت شگون درست کنه دختر گلممممممممممم مواااااااااااچچچچچچچچچ

اینم 1 ماچ اب دار واسه دختر گلم از رو شکم بغل بغلت میکنم فدات بشم

فعلا بای مامانی بره به کاراش برسه


نوشته شده در پنج شنبه 88/4/4ساعت 9:23 صبح توسط مامانی و بابایی نظرات ( ) | |

هورااااااااااااااااااااااااااا با تموم شدن این هفته یعنی من و تو نصف راهو طی کردیم

خوشکل مامانی چند وقتی بود مامانی هم سرش شلوغ بود هم حوصله امدن تو وبلاگو نداشت واسه همینم ازت معذرت میخوام که نتونستم خاطراتت رو بنویسم از این به بعد قول میدم هر هفته بیام و اتفاقات افتاده را برات بنویسم تا وقتی دنیا امدی بخونیش البته هر وقت مدرسه رفتی می تونی بخونیش جیجیلی

هفته پیش رفتیم سونو 4 بعدی دکی گفت خدارو شکر حالت خوبه 1 ازمایش هم دادیم که دکی گفت عالیه فقط مامانی زیادی بدنش ورم کرده و صبح ها که داره میاد سر کار کفش تو پاش نمیره و حلقه ازدواجش هم اندازش نیست

واما

اما

خبر مهممممممممممم

.

.

نینیه گلم دخترهههههههههههههههه

عزیز دلم برکتهههههههههه

وای خداجون شکرت که بارون نعمتتو به ما ارزونی کردی

عسلم وقتی فهمیدیم دختری به مناسبت دختر بودنت رفتیم بازا من و بابایی واست لباس خریدیم و 1 ست 6 تیکه حوله همش صورتی

وای چقدر کار داریم و خرید واسه نینیه گلم

ایشالله صحیح و سالم به دنیا بیای و از همشون استفاده کنی

قربونت بره مامانی فعلا بای تا هفته اینده


نوشته شده در چهارشنبه 88/3/27ساعت 10:14 صبح توسط مامانی و بابایی نظرات ( ) | |

سلام عسلللللللللللل مامانیییییییییی

هفته پیش شیطون شده بودی و مامانو نگران کردی بازم خانم دکتر مهربون به مامانی استراحت داد

هفته پیش رفتیم سونوگرافی بابایی هم باهامون امد تو وایییییییییی نمیدونی چه ذوقی کرد تو رو دید خیلی شیطون بودی همش از زیر دستگاه در میرفتی نمیذاشتی دکتر اندازتو بگیره بابایی هم که اینقدر ذوق کرده بود مات و مبهوت اصلا گوش نمیداد اقا دکتر چی میگه همش قربون صدقت میرفت

بالاخره جمعه هم گذشت و خاله مائده و عمو احسان راهی خونه بخت شدن واییییییییییی نمی دونی خاله چقدر خوشکل شده بود عین 1 پرنس با اون لباس دنباله ایش که دنبالش تا 2 متر روی زمین کشیده میشد

 خوشکلکم ایشالله زودی به دنیا بیای و مامانی واست جشن بگیره جیگر طلا به قول بابایی جیجیلی 


نوشته شده در سه شنبه 88/2/8ساعت 12:43 عصر توسط مامانی و بابایی نظرات ( ) | |
<   <<   6   7      >

کد آهنگ

کد موسیقی

Myspace Falling Objects @ JellyMuffin.com Myspace Layouts Myspace Cursors @ JellyMuffin.comMyspace Layouts & cursors