وبلاگ واسه نی نی_ فرشته ای که پرواز کرد تا اوج اسمون
دنیا برام تیره و تاره سلام دختر خوبم عسلکم دلم برات خیلی تنگ شده خیلی زیاد دیگه تورو ندارم تورو ازم گرفتند گفتند برو که عشقه اون قسمت دیگرون بشه دیگه تورو ندارممممممممممممممممممممممممممممم توروازم گرفتندددددددددد گفتند فراموشت کنممممم منو دست کم گرفتندددددددد لالالالا گل مریم لالالالا عزیزمن لالالالاگل مریم لالالالا عزیز من لالالالا گل نازم لالالالا عزیز من
خدایا نمی دونم چرا هرچی از اون اتفاق تلخ میگذره دلتنگیام بیشتر میشه
نمی دونم چرا این کابوس تمومی نداره
چرا شب صبح نمیشه تا من ببینم همه اینا فقط 1 کابوسه و دخترکم کنارم
چرااااااااااااااااااااااااا
خداجون چرااااااااااااااااااااااااااجوابمو بدهههههههههههههه
چی کار کردم که واسه تنبیهم عزیزترینمو ازم گرفتی این چه گناهی بود که از طرفه تو تو که ارحم الراحمین هستی غیر قابل بخشش بود
به مناسبتها که میرسم دلم پر میکشه و همش میگم چرا
چرا نخواستی این اعیادو با دخترم باشم ؟چرا نخواستی تا بهم خوش بگذره
چرا نباید خوش و خورم میومدم اینجا و بجای این حرفها از خوشیم بگم بیام و از بزرگ شدنه بچم بگم
یا مثله ادم این عید را تبریک بگم چرااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
چند شبه که دله منو بابایی خیلی هواتو کرده این چند شبو تو اتاقه تو گذروندیم خدایا چقدر سخته که 1 مادر جای خالیه بچشو تو تخت خوابش ببینه
چقدر درد اوره اون خاطراتو دوباره مرور کنم
دلتنگتم عزیزم خیلییییییی تمامه وسائلی را که برات میخریدم تورو باهاشون تصور می کردم
با خودم فکر میکردم که ایا این لباس بهت میاد یا تو اون کفش پات راحته یا اونو با کدوم جوراب و لباسی بپوشی تا مثله پرنس ها واسه منو بابایت قر بیای و دلمونو ببری
اما ......
اما حالا....
حالا چیزی جز افسوس برام نمونده
وقتی به اون وسایل نگاه میکنم تورو توشون نمیبینم فقط ارزوی برباد رفتمو میبینم
ارزویی که رفت و رفت
1 چیزی بهم میگه که نرفتی و دوباره پیشم میای
اره!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
واقعا میای ؟؟؟؟؟؟؟؟
یا این هم 1 ارزوست مثله بقیه ارزوهام ؟؟؟؟؟؟
یا 1 تصوره که همش از ذهنم میگذره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دوستت دارم
دوستت دارمممممممم
دوستت دارمممممممممممم
دوستت دارمممممممممممممممممم
دوستت دارمممممممممممممممممممممممم
این جمله ایه که هر روز به زبون میارم و باهاش گریم میگیره تا بالاخره هق هق هام ساکتم کنه
بیا پیشم برگرد پیشم
گفتند فراموشت کنم منو دست کم گرفتند
گفتند که عشق تو کجا لایق اسم اون میشه
اگه که خالیه دستام اگه هیچی ندارم
عوضش برای تو یک قلب دیونه دارم
اگه تورو گرفتن از من اگه تو داری میری
عوضش توی خیالم با تو پرواری دارم
دیگه وقتش رسیده تو آغوشم بخوابی باید برای فردا جای خورشیدبتابی
من می خوام حکایت عشقه تورو همه بخونند
تا که تموم دنیا قدر عشقه خوبیتو بدونند
تمام لحظه های تو به پای من حدر رفتند
حالا بیهودگی رفته ولی عمرت به سر شد
تو لحظه های سختی تحملم میکردی
با اینکه درد تو بودم گلایه ای نکردی
اگه بی تو بمونه دل میره بی اراده
نگیر برام بهونه نگام کن عاشقونه
ببین وقتی که نیستی چه غمی داره خونه
نگاه کردی تو چشمام ولی عشقو ندیدی
تا فهمیدی می خوامت دوباره دل بریدی
من(مامانی)وبابایی 5دی سال1386 راهی خانه بخت شدیم تا با هم زندگی مشترک را زیر 1 سقف ابی که خورشیدش ایشالله هیچ وقت غروب نمی کنه با عشق شروع کنیم و حالا پس از 1 سال تصمیم داریم مامان و بابا بشیم و این وبلاگو واسه نی نی نازمون درست کنیم و خاطرات خودمون و نی نی را توش بنویسیم
